مجادله ی خواندنی امام صادق (ع) با یک طبیب هندی

54323

 

ربیع حاجب می گوید:روزی طبیب هندی در مجلس منصور کتاب طب می خواند،در حالی که امام صادق(ع)در آنجا حضور داشت.چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت،به امام ششم گفت:دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود:«نه زیراآنچه من می دانم از دانش تو برتر است.»

 

 

طبیب پرسید:تو از طب چه می دانی؟ حضرت فرمود:«من حرارت را با سردی و سردی را با گرمی،رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت درمان می کنم و مسئله ی تندرستی را به خداوند وا می گذارم و برای تندرستی دستور پیامبر (ص)را به کار می برم که فرمود:«شکم ،درمان هر دردی است و تن را به آنچه خوی گرفته باید عادت داد.»

 

 

طبیب گفت:طب جز این چیزی نیست.امام گفت: «می پنداری که من این دستور ها را از کتاب های بهداشتی یاد گرفته ام؟»

 

 

طبیب گفت:آری،

 

 

امام فرمود:من این ها را از خدا فرا گرفته ام.تو بگو از جهت بهداشت من دانا ترم یا تو؟

 

 

طبیب گفت:البته من.

 

 

امام (ع)فرمودند:اگر این چنین است من از تو پرسش هایی می پرسم،تو پاسخ بده.

 

 

طبیب گفت:بپرس

 

 

امام صادق(ع)پرسش های زیر را از طبیب هندی پرسیدند:

 

 

*چرا جمجمه سر چند قطعه است؟

 

*چرا موی سر بالای آن است؟

 

*چرا پیشانی مو ندارد؟

 

*چرا در پیشانی،خطوط و چین وجود دارد؟

 

*چرا ابرو بالای چشم است؟

 

*چرا دو چشم ،مانند بادام است؟

 

*چرا بینی میان چشم هاست؟

 

*چرا سوراخ بینی در زیر آنهاست؟

 

*چرا لب و سیبیل بالای دهان است؟

 

*چرا مردان ریش دارند؟

 

*چرا دندان پیشین،تیز تر و دندان آسیاب،پهن و دندان بادام شکن،بلند است؟

 

*چرا کف دست ها مو ندارد؟

 

*چرا ناخن و مو جان ندارند؟

 

*چرا قلب مانند صنوبر است؟

 

*چرا شُش دو تکه است و در جای خود حرکت می کند؟

 

*چرا کبد(جگر)خمیده است؟

 

*چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می گردند؟

 

*چرا گامهای پا میان تهی است؟

 

 

طبیب هندی در پاسخ به تمامی پرسش ها بالا گفت نمی دانم.

 

 

امام فرمود من علت این ها را می دانم. طبیب گفت بیان کن.

 

 

امام فرمود:

 

 

– جمجمه به دلیل اینکه میان تهی است،از چند قطعه،آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود،ویران می شد،بنابراین چون چند قطعه است،دیرتر می شکند.

 

 

– مو در قسمت بالای سر است،چون از ریشه ی آن روغن به مغز می رسد و از سر موها که سوراخ است،بخارها بیرون می رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می شود،دفع می شود.

 

 

– پیشانی مو ندارد،برای آنکه روشنایی به چشم برسد.

 

 

– خط و چین پیشانی نیز عرقی را که از سر می ریزد،نگه می دارد،تا وارد چشم ها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند،مانند رود خانه ها که آبهای روی زمین را نگه می دارند.

 

 

– ابرو ها بالای دو چشم قرار دارند تا نور به اندازه کافی به آنها برسد.ای طبیب ،نمی بینی وقتی شدت نور زیاد است،دست خود را بالای چشم ها می گیری تا روشنی به مقدار کافی به چشم هایت برسد و از زیادی آن پیش گیری کند؟!

 

 

– بینی بین دو چشم قرار دارد تا روشنی را بین آنهابه طور مساوی تقسیم کند.

 

 

– چشم ها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید.اگر چشم چهارگوش یا گرد بود،میل در آن به درستی وارد نمی شد و دوا به همه جای آن نمی رسید و بیماری چشم درمان نمی شد.

 

 

– خداوند سوراخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغزاز آن پایین بیاید و و بو از آن بالا رود.اگر سوراخ بینی در بالا بود،نه فضولات از آن پایین می آمد نه بوی چیزی را در می یافت.

 

 

– سبیل و لب را بالای دهان آفرید تا فضولاتی را که از مغز پایین می آید ،نگه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن الوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از آلودگی پاک کند.

 

 

– برای مردان محاسن(ریش)را آفرید تا نیازی به پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از یکدیگر مشخص شوند.

 

 

– دندان های پیشین را تیز آفرید تا گزیدن را آسان گردد و دندانهای آسیاب را برای خرد کردن غذا پهن آفرید،و دندان نیش را را بلند آفرید تا دندانهای آسیاب را مانند ستونی که در بنابه کار می رود ،استوار کند.

 

 

– دو کف دست را بی مو آفرید تا لمس کردن با آنها صورت گیردواگر کف دست مو داشت،وقتی انسان به چیزی دست می کشید به خوبی آن را حس نمی کرد.

 

 

– مو و ناخن را بی جان آفرید،چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست.اگر جان داشتند،بریدن آنها با درد زیادی همراه بود.

 

 

-قلب را مانند صنوبر ساخت ،چون وارونه است.سر آن را باریک قرار داد تا در ریه ها در آید و از باد زدن،ریه خنک شود.

 

 

– کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود.

 

 

– خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پیشروی خود راه رود و به همین علت حرکات وی میانه است و اگر چنین نبود،در راه رفتن می افتاد.

 

 

– پا را از سمت زیر و دو سوی آن ،میان باریک ساخت،برای آنکه اگر همه ی پا بر روی زمین قرار میگرفت مانند سنگ آسیاب سنگین می شد.سنگ آسیاب چون بر سر گردی خود باشد،کودکی آن را بر می گرداند و هرگاه بر روی زمین بیافتد،مردی قوی به سختی می توند آن را بلند کند.

 

 

آن طبیب هندی گفت:اینها را از کجا آموخته ای؟

 

 

امام (ع)فرمود:«از پدرانم و ایشان از پیامبر(ص)و او از جبرئیل،امین وحی و او از پروردگار که مصالح همه اجسامرا میداند»

 

 

طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت:تو داناترین مردم روزگاری.

 

 

راستی چه شگفت انگیز است که حضرت صادق (ع)بدون در دست داشتن ابزار امروزی که وسیله شناخت درون و برون انسانند،در گوشه ای از شهر«مدینه»برای یک طبیب هندی،شگفتی های خلقت انسان را با دلایل محکم بیان می فرماید.

 

منبع : جنبش مصاف

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *