آنچه كه موجب برانگيخته شدن اين پرسش گرديده، ظاهر برخى از آيات قرآن است كه به حسب ظاهر، از خواندن غير خدا نهى مىكند.
«وَ أنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوْا مَعَ اللَّهِ أَحَداً».[۱]
– مساجد، آن خداست، پس با خدا كسى را نخوانيد.
«وَ لاتَدْعُ مِنْ دُوْنِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلايَضُرُّكَ».[۲]
– جز خدا كسى را مخوان كه نه نفعى به تو مىرساند و نه ضررى.
گروهى، با دستاويز قرار دادن اين گونه آيات، نداى ديگران و خواندن اولياى خدا و صالحان را، پس از درگذشت آنها، شرك و پرستش آنان دانسته اند.
پاسخ:
براى روشن شدن پاسخ اين پرسش، شايسته است معناى دو واژه «دعا» و «عبادت» را توضيح دهيم:
شكى نيست كه لفظ دعا در لغت عرب، به معناى ندا و خواندن و واژه «عبادت» به معناى پرستش است و هرگز نمىتوان اين دو لفظ را با هم مترادف و هم معنا شمرد؛ يعنى نمىتوان گفت هر ندا و درخواستى عبادت و پرستش است زيرا:
اولًا: در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمىتوان گفت مقصود از آن عبادت است مانند:
«قالَ رَبِّ إنّىْ دَعْوتُ قَوْمِىْ لَيْلًا وَ نهاراً».[۳]
– (نوح گفت): پروردگارا! من شب و روز، قوم خودم را (به سوى تو) دعوت كردم.
آيا مىتوان گفت مقصود نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم.
بنابراين، نمىتوان گفت دعوت و عبادت، مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند، عبادتشان كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.
ثانياً: مقصود از دعا در مجموع اين آيات، مطلق خواندن نيست. بلكه دعوت خاصى است كه مىتواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع اين آيات در مورد بتپرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان كوچك مىپنداشتند.
شكى نيست كه خضوع بتپرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بتهايى بود كه آنها را به عناوين مالكان حق شفاعت و مغفرت و … توصيف مىكردند و آنها را متصرف مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مىشناختند و ناگفته پيدا است كه در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشنترين گواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان با اعتقاد به الوهيت بوده، آيه زير است:
«فَما أغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمْ الَّتِىْ يَدْعُوْنَ مِنْ دُوْنِ اللَّه مِنْ شَئ».[۴]
– خدايانى كه جز خداى بزرگ، آنان را فرا خواندند (مىپرستيدند)، آنان را بىنياز نساخت.
بنابراين، آيات مورد بحث، ارتباطى به محل بحث ما ندارد، موضوع بحث ما درخواست بندهاى از بنده ديگر است كه نه او را إله و ربّ مىداند و نه مالك و متصرّف تامّالاختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت، بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مىشناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است:
«وَ لَو أنّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤْكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِيْماً».[۵]
– اگر آنان هنگام ستم برخويش، نزد تو مىآمدند و از خدا درخواست آمرزش مىكردند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مىنمود، يقيناً خدا را توبهپذير و مهربان مىيافتند.
ثالثاً: آيات ياد شده، گواه روشن است كه مقصود از دعوت، مطلق درخواست كار و حاجت نيست بلكه دعوت پرستشى است، از اين جهت در يك آيه، پس از لفظ دعوت، بلافاصله از همان معنا به لفظ «عبادت» تعبير آورده است:
«وَ قالَ رَبُّكُمْ ادْعُونىْ اسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذِيْنَ يَسْتَكْبِرُوْنَ عَنْ عِبادَتِىْ سَيَدْخُلُوْنَ جَهَنَّم داخِرِيْنَ».[۶]
– و پروردگار شما فرمود مرا بخوانيد (دعوت كنيد) تا اجابت كنم شما را.
آنان كه از عبادت من سركشى مىكنند، به زودى با ذلت و خوارى، به دوزخ وارد مىشوند.
همانطور كه ملاحظه مىنماييد در آغاز آيه، لفظ «ادعونى» و در ذيل آن لفظ «عبادتى» بكار برده شده، و اين گواه است كه مقصود از اين دعوت، درخواست و يا استغاثه خاص در برابر موجوداتى بوده است كه آنها را به صفات الهى شناخته بودند.
نتيجه
از سه مقدمه ياد شده چنين نتيجه مىگيريم كه هدف اساسى قرآن در اين آيات، نهى از دعوت گروههاى بتپرست است كه بتها را شريك خدا و مدبر يا مالكان شفاعت مىدانستند و هر نوع خضوع و تذلل و يا ناله و استغاثه و طلب شفاعت و يا درخواست حاجت، از اين ديد بود كه آنان خدايان كوچك مىباشند كه عهدهدار كارهاى خدايى هستند و بتپرستان معتقد بودند كه خداوند، بخشى از كارهاى مربوط به دنيا و آخرت را به آنان واگذار نموده است.
اين آيات، چه ارتباطى دارد با استغاثه از روح پاكى كه از نظر دعوت كننده، ذرّهاى از مرز بندگى، گام فراتر ننهاده بلكه بنده محبوب و گرامى خدا محسوب مىشود؟!
اگر قرآن مىفرمايد:
«وَ أنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَاللَّه أَحَداً».[۷]
«مساجد از آن خدا است، پس همراه خدا كسى را نخوانيد» مقصود، دعوتهاى پرستشى است كه عرب جاهلى، بتها و يا اجرام كيهانى و فرشته و جن را مىپرستيدند. اين آيه و نظاير آن، مربوط به دعوت از شخص يا شيئى است كه با معبود دانستن وى همراه باشد و شكى نيست كه درخواست از اين موجودات، با چنين اعتقاد، پرستش آنان خواهد بود. ليكن اين آيات چه ارتباطى به درخواست دعا از شخص دارد كه درخواست كننده هيچ مقام الهى و ربوبى وتدبيرى براى او قائل نيست بلكه او بنده شايسته و محبوب خدا است؟
ممكن است تصور شود كه دعوت اولياى شايسته خدا، تنهادر زمان حيات آنان جايز است و پس از درگذشت آنان، شرك مىباشد.
در پاسخ اين پرسش مىگوييم:
اولًا: ما از ارواح پاك بندگانِ نيكوكارى چون پيامبر و امامان، كه به تصريح آيات قرآن زندهاند و در افقى فراتر از شهدا به حيات برزخى خود ادامه مىدهند، استمداد مىكنيم نه از بدنهاى خفته درخاك. و اگر دركنار قبورآنان چنين درخواستى مىنماييم به خاطر آن است كه اين حالت، در ما ايجاد ارتباط و توجه بيشتربه ارواح مقدس آنان مىنمايد. افزون بر اين كه طبق روايات، اين مقامها، محل استجابت دعا نيز هستند.
ثانياً: زنده و مرده بودن آنان، نمىتواند ملاك شرك وتوحيد باشد، در حالى كه سخن ما در معيارهاى شرك وتوحيد است نه مفيد و غيرمفيد بودن اين دعوتها.
البته، سخن درباره اين مسأله نيز (يعنى مفيد و غيرمفيد بودن اينگونه استغاثهها)، در جاى خود بيان گرديده است.
پینوشت ها:
[۱] ( ۱)- جن، ۱۸
[۲] ( ۲)- يونس: ۱۰۶
[۳] ( ۱)- نوح: ۵
[۴] ( ۱)- هود: ۱۰۱
[۵] ( ۲)- نساء: ۶۴
[۶] ( ۱)- غافر( مؤمن): ۶۰
[۷] ( ۲)- جن: ۱۸
منبع: modafein.ir