سخنرانى حضرت زينب (س) در كوفه

Zeynab

روز تـاريـخـى دهـم محرم الحرام سال ۶۱ هجرى كه مطابق با دهم اكتبر ۶۸۰ ميلادى بود، سـپـرى شد. با گذشت شب ، آفتاب روز شنبه ، يازدهم محرم از جانب مشرق هويدا گرديد. پـسـر سـعـد، اجـسـاد كـشـتـگان خود را كفن كرده و پس از خواندن نماز بر آنان ، همه را در گـودالى بـه خـاك سـپرد، ولى بدن پاره پاره شهدا را همچنان در زير آفتاب رها كرد و به همراه سپاهيان خود و اسرا، به سوى كوفه روان شد، همينكه به دروازه كوفه رسيد، قاصدى از طرف ((ابن زياد)) به وى گفت : امروز اسرا را بيرون شهر نگهدار.

هدف ((عبيداللّه )) از اين كار اين بود كه زمينه را جهت ورود آنان آماده كند؛ زيرا مردم كوفه از خـواب غـفـلت بيدار شده بودند و از جنايتى كه در صحراى كربلا به وقوع پيوسته بود،بى نهايت خشمگين شده و مستعد انقلاب و قيام بودند.

بـالا خـره روز دوازدهم محرم در حالى كه ۷۲ سر بر بالاى نيزه جلوه گرى مى كرد و در پـيـشـاپـيـش كـاروان اسـيـران حـركـت داده مـى شـد، اسـراى اهل بيت طهارت را، وارد كوفه كردند.

))شـمر بن ذى الجوشن )) غرق در سرور و شادمانى ، پيشاپيش همه ، اسب تازان پيش مى رفت و پيوسته به اطرافيان خود دستور مى داد كه مواظب نظم مردم باشند. گروه زيادى از زن و مـرد و كـودك ، اطـراف مـسير اسرا جهت تماشا ايستاده بودند، عدّه اى كه از جريان اطـلاع داشـتـنـد، گـاه گـاهى با همراه خود چيزى مى گفتند، يكى زمزمه مى كرد اينان قبلاً گـفـتـه بـودنـد يـك نـفـر خـارجـى بـر يـزيـد قـيـام كـرده كـه او را كـشـتـه و اهـل بـيـت او را اسـيـر كـرده انـد، مـگـر آن سـر كـه بـر بـالاى نيزه است سر حسين بن على عـليـهـمـاالسـّلام يـسـت ، آن ديـگـرى ((حـبيب )) است و آن هم مسلم بن عوسجه آن ديگرى و آن ديگرى و… همه آشنا هستند. مگر اين اسرا همه از خاندان پيغمبر و دوستان آنان نيستند؟ آيا آل رسول ، خارجى هستند؟

ابن زياد چرا چنين جنايت بزرگى را مرتكب شد؟ راستى مگر خود مردم كوفه ، حسين عليه السّلام را به قيام بر عليه يزيد دعوت نكردند؟ پس چرا برخلاف عهد و پيمان خويش ، شـمـشـير بر وى كشيدند و چنين كار زشتى را انجام دادند و سپس زن و فرزندش ‍ را اسير كـردنـد؟ مـگـر آن زن كـه بر پشت آن شتر بى جهاز قرار گرفته ، ((زينب كبرى )) دختر عـلى عـليـه السـّلام آن ديـگـرى كه بر روى آن شتر بى جهاز ديگر است ، زينب صغرى ، ((كلثوم )) نيست .

اى واى بـر مـا مـردم كوفه ! اگر خداوند به واسطه بى حرمتى و جسارتى كه نسبت به خاندان رسولش روا شده ما را به عذابى سخت گرفتار كند به كجا مى توان روى آورد؟

بـا وجـود سـربـازان مـسـلّحـى كـه اطـراف و جـوانـب را زيـر نـظـر داشـتـنـد وهـمـه راكـنـتـرل مـى كـردنـد، از ايـن قـبـيـل زمـزمـه هـا و درگـوشـى سـخـن گـفـتـنـهـا زيـاد رد و بـدل مـى شـد و اشـك حـسـرت و نـدامـت از ديـده مـردان و زنـان و كـودكـان ، سـرازير بود. تـمـاشاچيان ، گاه و بيگاه ، آهسته و زير لب مى گفتند: تف بر شما مردمان پست وگرگ صـفـت ! كـه جگرگوشه رسول خدا را كشتيد و زنان و فرزندانش را مانند اسيران رومى و غـيـره همراه خود حركت مى دهيد! رفته رفته تپيدن دلها به صورت ناله و افسوس و بالا خره به شكل گريه شديد و زارى و اندوه ، خودنمايى كرد و صداى گريه و ناله همه جا را فرا گرفت ، ناگهان زينب كبرى ، قافله سالار اسرا و رشيده ايام ، فرياد زد:((ساكت شويد)).

هـمـه او را مـى شـنـاخـتـند، او دختر على عليه السّلام بود و سالها در همين كوفه كنار آنان زنـدگـى كـرده بـود و بـعـد از وفـات فـاطـمـه ، مـدت پـنـجـاه سـال بـود كـه اوليـن شـخـصـيـت زن اسلام به حساب مى آمد، اما اكنون مانند اسيران با او رفتار مى شود.

همه و همه به احترام حضرتش سكوت اختيار كردند، حتى صداى زنگ شتران نيز قطع شد (۱) و سـكـوتـى مـرگـبـار هـمه جا را فرا گرفت كه ناگهان شير زن عالم رشادت به سخن آمد و گفت :

((ثُمَّ قالَتْ اءَلْحَمْدُ للّهِِ وَالصَّلوةُ عَلى اءَبِى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْطَيْبينَ الاَْخْيارِ

اءَمّا بَعْدُ:

يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ!

يا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ وَالْخذْلِ وَالْمَكْرِ!

اءَتَبْكُونَ فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ وَلا هَداءَتِ الزَّفْرَةُ

فَإ نَّما مَثَلُكُمْ كَمَثلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثا

تَتَّخِذُونَ اءَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ

اءَلا وَهَلْ فيكُمْ إ لاّ الصَّلَفُ الْنَّطَفُ وَالصَّدْرُ الشَّنَفُ وَالْكَذِبُ وَمَلَقُ

الاْ مآءِ وَغَمْرُ الاَْعْداءِ اءَوْ كَمَرْعىً عَلى دِمْنَةٍ اءَوْ كَقِصَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ

اءَلاسـآءِ مـاقـَدَّمـَتْ لَكـُمْ اءَنـْفـُسـُكـُمْ اءَنْ سـَخـِطَ اللّهُ عـَلَيْكُمْ وَفِى الْعَذابِ اءَنْتُمْ

خالِدُونَ.

اءَتَبْكُونَ وَتَنْتَحِبُونَ اءَخى ؟

اءَجَلْ وَاللّهِ فَابْكُوا فَإ نَّكُمْ اءَحْرِيآءُ بِالْبُكاءِ

فَابكُوا كَثيرا وَاضْحَكُوا قَلْيلاً

فَقَدْ بُليتُمْ بِعارِها وَمُنيتُمْ بِشَنارِها

وَلَنْ تَرْحُضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبَدا

وَاءَنّى تَرْحُضُونَ قَتْلَ سَليلِ خاتَمِ النُّبُوَّة

وَمَعْدِنِ الرِّسالَةِ

وَسَيِّدِ شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّةِ

وَمَلاذِ حَرْبِكُمْ وَمَعاذِ حِزْبِكُمْ

وَمَقَرِّ سِلْمِكُمْ

وَاءَساسِ كَلِمَتِكُمْ

ومَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ

وَمَنارِ حُجَّتِكُمْ

وَمِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ

وَالْمَرْجِعِ عِنْد مَقالَتِكُمْ.

اءَلاساءَ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ

وَسآءَ ما تَذَرُونَ لِيَوْمٍ بَعْثِكُمْ

وَبُعْدا لَكُمْ وَسُحْقا وَتَعْسا تَعْسا ونَكْسا نَكْسا

لَقَدْ خابَ السَّعْيُ وَتَبَّتِ الاَْيْدي وَخَسِرَتِ الْصَّفْقَةُ

فَبُؤ تُمْ بِغَضَبٍ مِنَاللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الْذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.

وَيْلَكُمْ يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ!

اءَتَدْرُونَ اءَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُمْ

وَاءَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ

وَاءَىَّ كَريمَةٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ

وَاءَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ

وَاءَىَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ

لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إ دّا تَكادُ الْسَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ

وَتَنْشَقُّ الاَْرْضُ وَتَخِرُّالْجِبالَ هَدّا

لَقَدْ جِئْتُمْ بِها شَوْهاءَ خَرْقاءَ صَلْعآءَ عَنْقآءَ فَقْمآءَ كَطِلاعِ الاَْرْضِ وَمِلاْ الْسَّمآءِ.

اءَفَعَجِبْتُمْ اءنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما؟

وَلَعَذابُ الاْ خِرَةِ اءَخْزى وَهُمْ لا يُنْصَرُونَ

فَلا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهْلُ

فَإ نَّهُ عزَّوَجَلَّ لا يَخْفِرهُ الْبِدارُ

وَلا يُخافُ عَلَيْهِ فَوْتُ الثّارِ وَإ نَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ …)).

يـعـنـى :((سـپـاس بـر خـداونـد مـتـعـال و درود بـر مـحـمـد صـلّى اللّه عـليـه و آله رسـول خـدا و آل او پاكان و اخيار. اما بعد: اى مردم كوفه ! اى مردم نيرنگباز و فريبكار! اى بـى وفـايـان پـيـمـان شـكـن ! آيـا بـر ما سرشك ريخته ، گريه مى كنيد؟! آيا بر ما افـسـوس مـى خـوريد؟! اى كاش ! هميشه اشكتان جارى باشد و ناله شما آرام نگيرد؛ زيرا چـشـمـان مـا گـريـان و جـان مـا شـراره انـگـيـز اسـت . شـمـا مـثـل آن زنـى مـى مـانـيد كه رشته خويش را خوب مى تابد و پس از آن ، هرچه بافته به ناگاه بازگشايد، شما نيز با مكر و حيله و نيرنگ ، ابتدا رشته خود را محكم بسته و پس از آن بـاز گـشـوديد. در بين شما غير از دروغ و خودستايى و فساد و دشمنى چيز ديگرى وجـود نـدارد. شـمـا مـثـل كنيزان ، تملق مى گوييد و مانند دشمنان ، نيرنگ مى ورزيد. شما درست گياهى را مى مانيد كه در مزبله اى روييده يا نقره اى كه زينت قبور شده است .

بـه راسـتـى كـه تـوشه بدى جهت جهان ديگر خويش اندوخته ايد؛ زيرا خداى را به خشم آورده و عـذاب جـاويـد را براى خويش ‍ آماده كرديد. آيا پس از آنكه ما را كشتيد، به حالمان گريه مى كنيد؟!

به خدا قسم ! كه به گريه كردن سزاواريد، فراوان گريه كنيد و اندك بخنديد؛ زيرا شـمـا لكـه نـنـگ ابـدى را بـر دامـن خـود آلوده كـرديد كه به هيچ آبى هرگز پاك نشود. چـگـونـه كـشـتـن جـگـرگـوشـه خـاتـم پـيـامـبـران و مـعـدن رسـالت و سـيـد جـوانـان اهـل بـهـشـت ، مـلجـاء و پـنـاهـگـاه نـيـكـوكـارانـتـان را تـلافـى خـواهـيـد كـرد؟! در هـرحـال و هـر حـادثـه اى بـه او پـناه مى برديد و سنّت شما را جارى مى ساخت ، در موقع احـتـجـاج بـا دشـمـنـان ، هـادى شـمـا بـود، در هـنـگـام نـاراحـتـى ، بـدو متوسل مى شديد و او بزرگ و گوينده شما بود. و احكام شريعت را از وى آموختيد. اى مردم ! بد گناهى را مرتكب شديد و براى روز قيامت خويش بد اندوخته اى ذخيره كرديد. هلاكت و مـرگ از آن شـما باد! كوشش شما ديگر فايده اى نخواهد داشت . دستهاى شما بريده باد! كـه زيـان و ضـرر بـراى خـويـش بـه بار آورديد، به خسران دنيا و آخرت دچار شديد و مستحق عذاب الهى گرديديد و خوارى و فقر بر شما غلبه كرد.

واى بـر شـمـا اى مـردم كوفه ! آيا مى دانيد كه از پيامبر خدا چه جگرى را شكافتيد و چه خـونـى را از او بـه زمـيـن ريـخـتـيـد؟! و چه پيمانى را شكستيد؟! و چه حرمتى از پيامبر را نـاديـده گـرفـتـيـد؟! و چـگـونـه پرده نشينان عصمت را بى پرده ، بيرون افكنديد و به اسارت كشيديد؟!

اى مـردم ! بيدادى بزرگ و كارى بى نهايت قبيح انجام داديد نزديك است از كار زشت شما آسـمـانـهـا شـكافته شوند و زمين از هم پاره شود و كوهها فرو ريزند رسوايى و زشتى كـار شـنـيـع شـمـا، آسـمـان و زمـيـن را فـرا گـرفـت ، آيا تعجب مى كنيد كه از آسمان خون بـاريـدن گـرفت (۲) ، ولى بدانيد كه عذاب آخرتتان سخت خواركننده تر و رسـوا كـننده تر خواهد بود. و كسى شما را كمك نخواهد كرد و اين مهلتى كه خدا به شما داده ، هـرگـز عـذاب شـمـا را تـخـفـيـف نـخـواهـد داد؛ زيـرا خـداونـد عـزّوجـل ، هيچگاه در كيفر گناهكاران شتاب نخواهد كرد و بيم ندارد كه هنگام انتقام بگذرد، بدانيد كه پروردگار شما در كمين و به انتظار گناهكاران است …)). (۳(

سـخـنـان دخـتـر عـلى بـن ابـيـطالب و پرورش يافته خاندان فصاحت و بلاغت و سرچشمه رشـادت و مـكـارم اخلاق ، همچنان ادامه داشت و گفتارش ، شنوندگان را تحت تاءثير قرار داده بـود كـه زنـان و مردان از فرط اندوه ، با صداى بلند مى گريستند و غوغاى عجيبى بـرپـا شـده بـود. هـمـه دريافته بودند كه عبيداللّه بن زياد چه لكه ننگ بزرگى بر صفحه تاريخ از خود به يادگار گذاشت .

 

———————————–

۱ـ نـاسـخ ‌التـواريـخ ، زنـدگـانـى حـضـرت زيـنـب ، ج ۱، ص ‍ ۲۸۱٫ منتهى الا مال ، ج ۱، ص ۴۸۴٫ ترجمه لهوف ، سيد بن طاووس ، ص ‍ ۹۰٫

۲ـ مـى تـوان گـفـت كـه بـاريـدن خون از آسمان در روز شهادت حضرت امام حسين عليه السّلام به قدرى در كتب موثق ذكر شده كه از بديهيات گرديده است ما در اينجا به چـنـد منبع اكتفا مى كنيم . مناقب اهل بيت ، ص ۲۴۸٫ الملهوف على قتلى الطفوف ، ص ۱۴، در هـمـيـن كتاب ، محقق ارجمند در ذيل ((مطرت السماءُ يوم شهادةَ الحسين دما))، منابع ديگرى را ذكر كرده كه از آن جمله اند: مقتل الحسين ، ج ۲، ص ۸۹٫ ذخائر العقبى ، ص ۱۴۴ و ۱۴۵ و ۱۵۰٫ تـاريـخ دمـشـق (كـمـا فـى مـنتجه )، ج ۴، ص ۳۳۹٫ الصواعق المحرقة ، ص ۱۱۶ و ۱۹۲، الخصائص الكبرى ، ص ۱۲۶٫ وسيلة الَّمال ، ص ۱۹۷٫ ينابيع المودة ، ص ۳۲۰ و ۳۵۶٫ نـورالابـصـار، ص ۱۲۳٫ الاتـحـاف بحب الاشراف ، ص ۱۲٫ تذكرة الخواص ، ص ۲۸۴٫ نـظـم دررالسمطين ،ص ۲۲۰٫احقاق الحق ،ج ۱۱،ص ۴۵۸ ـ ۴۶۲٫تاريخ ‌الاسلام ،ج ۲،ص ۳۴۹٫

۳ـ ناسخ ‌التواريخ ، زندگانى حضرت زينب عليهاالسّلام ، ج ۱، ص ۲۸۱ به بـعـد. المـلهـوف عـلى قـتـلى الطـفـوف ، ص ۱۹۲ بـه بـعـد. مـنـتـهـى الا مـال ، ج ۱، ص ۴۵۸٫ اعـيـان الشـيعه ، ج ۱، ص ۶۱۳٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۰۸ به بـعد. ((سيد بن طاووس )) نقل مى كند كه :((بعد از شنيدن اين سخنان ، پيرمردى در حالى كـه سـخـت مى گريست ، مى گفت : پدر و مادرم فداى شما باد! مردان شما بهترين مردان ، جـوانـان شـمـا بهترين جوانان ، زنان شما بهترين زنان و نژاد شما بهترين نژادهاست ))، (الملهوف على قتلى الطفوف ، ص ۱۹۴(

 

منبع: زندگانى حضرت زينب سلام اللّه عليهادكتر مصطفى اوليائى

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *