روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام

 

 

پیشواى دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگى مشترك على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در نیمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى در «مدینة الرسول‏» دیده به جهان گشود. (۱) وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارك آن حضرت نمایان شد. مردم شادى ‏كنان مى‏آمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریك مى‏گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. (۲)

 

پیامبراكرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) كرد و در هنگام كشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (۳)؛ بنام خدا، [این] عقیقه‏اى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده » .

 

سپس پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم‏» نقره سكه‏ دار انفاق نمود. (۴) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .

 

حسن بن على، هفت ‏سال در دوران جدش زندگى كرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال ۴۰ هجرى) به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۵۰ هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگى به درجه شهادت رسید (۵) و در قبرستان «بقیع‏» در مدینه مدفون گشت .

 

به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم كه گوشه‏هایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان كنیم .

 

 

فضائل امام حسن علیه السلام

سیوطى در تاریخ خود مى‏نویسد: «كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثیرة، سیدا حلیما، ذا سكینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا

 

(۶)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود».

البته سبط اكبر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا كه متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (۷)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند».

در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مى‏شمریم.

 

 

 

۱– محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

 

از راه‏هاى شناخت عظمت و برترى یك انسان این است كه محبوب انسان‏هاى برتر و با فضیلت ‏باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و كردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى‏فهماند. بخارى از ابى بكر نقل مى‏كند كه گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(۸)؛ دیدم نبى اكرم صلى الله علیه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى‏كرد و گاهى به حسن، و مى‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مى‏فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (۹)؛ هر كه حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر كه با آن دو دشمنى كند با من دشمنى كرده است».

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله كه خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبى‏ها قرار داده شده است، چنان كه دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.

پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (۱۰)؛  آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند».

 

 

 

۲-عبادت و خوف از خدا

 

بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ‏ساز رسیدن به اوج كمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى‏یابد .

اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست كه خداوند با عبارت «نعم العبد» (۱۱) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى علیه السلام شاگردى او مى‏كرد و جدایى از او را تلخ‏ترین حادثه زندگى مى‏دانست، در اثر بندگى او بود . قرآن كریم نام حضرت خضر را نیاورد بلكه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (۱۲)؛ « بنده‏اى از بندگان ما را یافتند.» كه نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به اوج قله مكاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست‏ یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى‏داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى‏دهم كه محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى‏داند و مى‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (۱۳)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این كه عبادت كنند».

راستى بندگى چه اكسیرى است كه در دسترس همگان قرار دارد، ولى اكثر مردم از آن بى‏خبر و نسبت ‏به آن بى‏توجه‏اند . در حالى كه تمام عزت‏ها، سربلندى‏ها و افتخارها، زیر سایه بندگى است .

امام مجتبى علیه السلام مى‏فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله (۱۴)؛ هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت‏ خداوند رو كن».

از مصادیق كامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است كه در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى‏دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر كرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.

در ذیل به نمونه‏هایى در این زمینه اشاره مى‏شود:

 

الف) هنگام وضو

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مى‏لرزید، و چهره‏اش زرد مى‏شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على كل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله (۱۵)؛ بر هر كسى كه در پیشگاه خداوند مى‏ایستد لازم است كه [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد».

 

ب) هنگام ورود به مسجد

وقتى كه در آستانه مسجد قرار مى‏گرفت، سر به سوى آسمان بلند مى‏كرد و عرضه مى‏داشت: «الهى ضیفك ببابك یا محسن قد اتاك المسى‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندك یا كریم (۱۶)؛ خدایا میهمانت درب خانه‏ات ایستاده، اى احسان كننده! [بنده] گنه‏ كار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده».

 

ج) در وقت نماز و در هر حال

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:« ان الحسن بن على كان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم و كان اذا حج ‏حج ماشیا و ربما مشى حافیا و كان اذا ذكر الموت بكى و اذا ذكر القبر بكى، و اذا ذكر البعث و النشور بكى، و اذا ذكر الممر على الصراط بكى و اذا ذكرالعرض على الله تعالى ذكره شهق شهقة یغشى علیه منها و كان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل و كان اذا ذكر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنة (۱۷)؛ امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج‏ به جا مى‏آورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود كه اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى‏كرد گریه مى‏كرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مى‏كرد، گریه مى‏كرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و كتاب] مى‏كرد، صداى حضرت بلند مى‏شد، تا آنجا كه غش مى‏كرد [ و بیهوش مى‏افتاد]، و هر گاه براى نماز مى‏ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مى‏لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى‏كرد، مانند مار گزیده مى‏پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مى‏كرد.

 

د) بعد از نماز

در حالات آن حضرت نوشته‏اند: «ان الحسن كان اذا فرغ من الفجر لم یتكلم حتى تطلع الشمس (۱۸)؛ امام حسن علیه السلام همواره چنین بود كه وقتى از نماز صبح فارغ مى‏شد، [باز هم بر سجاده خویش مى‏نشست و عبادت خدا مى‏كرد، ] با هیچ كس [در آن حال ] سخن نمى‏گفت: تا آنگاه كه خورشید طلوع مى‏كرد».

 

 

ه) هنگام خواندن قرآن

در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه « یا ایها الذین آمنوا» مى‏رسید، مى‏گفت: «لبیك اللهم لبیك (۱۹)؛ اجابت كردم خدایا، اجابت كردم».

 

 

و) هنگام مرگ و شهادت

آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نكرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشك مى‏ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، … و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه كه در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‏اش شدت گرفت، عرض كردند: اى پسر رسول خدا! گریه مى‏كنى در حالى كه محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف كرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى . فرمود: «انما ابكى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبة (۲۰)؛ به خاطر دو چیز مى‏گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان»

 

 

 

مهمترین امتیاز انسان نسبت‏ به سایر موجودات – حتى ملائكه – دانش و بینش است . در قرآن كریم آمده است: « وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقین قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا» (۲۱)؛ علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید، اسامى این‏ها را به من خبر دهید. عرض كردند: تو منزهى، ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم» .

برترین علم‏ها، علمى است كه مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود كه به آن علم « لدنى‏» گفته مى‏شود. خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام مى‏فرماید: « وعلمناه من لدنا علما»(۲۲)؛ «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته‏ایم» .

امام حسن مجتبى علیه السلام داراى چنین علمى بود . به برخى روایات در این زمینه توجه كنید:

۱-عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصى كه در نزد او حاضر بود مى‏گوید: «ومن لك بمثل هؤلاء الفتیة اولئك فطموا العلم فطما و حازوا الخیر والحكمة (۲۳)؛ كجا مى‏توانى مثل این جوان‏ها را پیدا كنى؟ آنان [از خاندانى هستند] كه كانون علم و حكمت و سرچشمه نیكى و فضیلتند» .

۲-امام على علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالى كه كودكى چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذى جعل فى آل محمد من ذریة محمد المصطفى نظیر یحیى بن زكریا « وآتیناه الحكم صبیا» (۲۴)؛ سپاس خداى را كه در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، كسى را قرار داد كه همچون یحیى بن زكریاست. [ كه خداوند در مورد او فرمود:] به وى علم و دانش در كودكى عطا كردیم ».

۳- معاویه، به امام حسن مجتبى علیه السلام عرض كرد: شنیده‏ام رسول خدا مقدار خرماى درخت را مى‏دانست، آیا چیزى از آن علم (الهى) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین مى‏پندارند كه شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهى دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله صلى الله علیه و آله كان یخرص كیلا و انا اخرص عددا (۲۵)؛ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درخت‏ خرما] را مى‏گفت و من عدد آن را مى‏گویم .» معاویه گفت: این درخت‏ خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه‏هاى خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است كه حضرت فرموده است .

 

 

۴-شجاعت و شهامت

 

 

از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است كه خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان كوچك مى‏باشد. امیرالمؤمنین على علیه السلام درباره متقین مى‏فرماید: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (۲۶)؛ خالق در جان آنان بزرگ است پس غیر او در چشمشان كوچك مى‏باشد.» سّر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است .

بعضى مى‏پندارند كه شجاعت امام حسن علیه السلام كمتر از ائمه دیگر بوده است . براى این كه نادرستى این پندار روشن شود به نمونه‏هایى از شهامت آن حضرت اشاره مى‏شود:

۱-به نقل برخى از مورخان مانند «ابن اثیر»، «ابن خلدون‏»، «سید هاشم معروف الحسنى‏» و «باقر شریف قرشى‏»، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شركت كردند. (۲۷)

همچنین به نقل از «طبرى‏» و «ابن اثیر»، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سى هجرى در كنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند. (۲۸)

ابونعیم اصفهانى مى‏نویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شركت داشت و در اصفهان و گرگان كنار رزمندگان اسلام بود. (۲۹)

۲-امام مجتبى علیه السلام در جنگ جمل، در ركاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه مى‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على علیه السلام سبقت مى‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى‏كرد. (۳۰)

پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران، وارد كوفه شدند و مردم كوفه را جهت ‏شركت در این جهاد دعوت كرد. (۳۱)

او وقتى وارد كوفه شد كه هنوز «ابوموسى اشعرى‏»، یكى از مهره‏هاى حكومت عثمان بر سر كار بود و با حكومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حركت مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شكنان جلوگیرى مى‏كرد. با این حال حسن بن على علیهماالسلام متجاوز از ۹ هزار نفر از شهر كوفه به میدان جنگ گسیل داشت. (۳۲)

۳-آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام براى جنگ با معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج ‏خویش، مردم كوفه را به جهاد در ركاب على علیه السلام و سركوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود. (۳۳)

آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود كه امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست كه او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازى در جنگ با دشمن باز دارند، تا نسل پیامبر صلى الله علیه و آله با كشته شدن این دو شخصیت از بین نرود. (۳۴)

آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد كه امام حسن مجتبى علیه السلام فردى سخت ‏شجاع و با شهامت‏ بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است.

آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ‏گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود .

 

 

 

۵-معاشرت و اخلاق

 

امام حسن مجتبى علیه السلام تجسم عالى فضایل انسانى بود. او مقتداى پاكان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشت .

«علامه مجلسى‏» مى‏نویسد: مردى از شام به تحریك معاویه به امام مجتبى علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبى علیه السلام صبر كرد تا سخن او به پایان رسید، آن‏گاه به سوى او رفت، تبسمى كرد و به او سلام كرد و سپس فرمود: پیر مرد! فكر مى‏كنم غریب هستى و شاید در اشتباه افتاده‏اى . اگر به چیزى نیازى دارى، برآورده كنیم، اگر راهنمایى مى‏خواهى، راهنمائیت كنیم و اگر گرسنه‏اى سیرت كنیم، اگر برهنه‏اى لباست دهیم، و اگر نیازمندى، بى‏نیازت كنیم، اگر جا و مكان ندارى، مسكنت دهیم، و مى‏توانى تا برگشتنت میهمان ما باشى و … .

مرد شامى در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه كرد و گفت: «اشهد انك خلیفة الله فى ارضه، الله اعلم حیث ‏یجعل رسالته؛ گواهى مى‏دهم كه تو جانشین خدا در زمین هستى، خدا بهتر مى‏داند كه رسالت ‏خویش را كجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‏ترین افراد بودید، ولى اكنون محبوب‏ترین افراد در نزدم هستید. (۳۵)

 

 

۶-سخاوت و فریادرسى از محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت ‏سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حكم پیوند عمیق معنوى و برادرى دینى، باید همواره در تامین نیازمندى‏هاى محرومان كوشا باشند. پیامبراكرم صلى الله علیه و آله و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارش‏هاى مؤكدى در این زمینه نموده‏اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته‏اى از انسان دوستى و ضعیف ‏نوازى به شمار مى‏رفتند.

پیشواى دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دل‏هاى دردمند و نقطه امید درماندگان بود . هیچ آزرده دلى نزد آن حضرت شرح پریشانى نمى‏كرد، جز آن كه مرهمى بر دل آزرده او مى‏نهاد و گاهى پیش از آن كه مستمندى اظهار احتیاج كند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف مى‏ساخت و اجازه نمى‏داد رنج و مذلت‏ سؤال را بر خود هموار سازد!

آن حضرت دو بار تمامى دارایى خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم كرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید. (۳۶)

در اینجا به نمونه‏هایى از انفاق‏هاى آن حضرت اشاره مى‏شود:

۱-روزى عثمان در كنار مسجد نشسته بود، مرد فقیرى از او كمك مالى خواست، عثمان پنج درهم به وى داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد كسى راهنمایى كن كه كمك بیشترى نماید . عثمان به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام اشاره كرد، وى پیش آن‏ها رفت و درخواست كمك نمود . امام مجتبى علیه السلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (۳۷)؛درخواست كردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه‏اى به گردن انسان باشد كه از پرداخت آن عاجز است، یا بدهى و دینى كمرشكن داشته باشد كه توان اداى آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد.» كدامیك از این موارد براى تو پیش آمده است؟ عرض كرد: اتفاقا گرفتارى من یكى از همین سه چیز است .

آنگاه حضرت پنجاه دینار به وى داد و به پیروى از آن حضرت، حسین بن على علیهماالسلام چهل و نه دینار به او عطا كرد.

فقیر هنگام برگشت از كنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه كردى؟ جواب داد: تو كمك كردى ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مى‏خواهم؟ اما حسن بن على در مورد مصرف پول از من سؤال كرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .

عثمان گفت: این خاندان كانون علم و حكمت و سرچشمه نیكى و فضیلتند . نظیر آنها را كى مى‏توان یافت؟ (۳۸)

۲-ابى عتیق به دنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتى دارى؟ عرض كرد بله، از اسبت ‏خوشم آمده است . حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید. (۳۹)

۳- كمك غیرمستقیم: همت‏ بلند و طبع عالى حضرت مجتبى علیه السلام اجازه نمى‏داد كسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه كه كمك مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندى‏هاى افراد كوشش مى‏كرد و با تدبیرى خاص گره از مشكلات گرفتاران مى‏گشود .

روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه كرد و درخواست كمك نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى علیه السلام پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از این كه فرد تهیدستى از درخانه‏اش ناامید برگردد شرمسار بود . از این رو فرمود: آیا حاضرى تو را به كارى راهنمایى كنم كه به مقصودت برسى؟ گفت: چه كارى؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولى هنوز كسى به او تسلیت نگفته است . نزد خلیفه مى‏روى و با سخنانى كه به تو یاد مى‏دهم، به وى تسلیت مى‏گویى و از این راه به هدف خود مى‏رسى . گفت: چگونه تسلیت ‏بگویم؟ فرمود: وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو «الحمد لله الذى سترها بجلوسك على قبرها ولاهتكها بجلوسها على قبرك؛ حمد خدا را كه او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتك حرمت قرار نداد .»یعنى اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاك پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر تو پیش از او از دنیا مى‏رفتى، دخترت پس از مرگ تو در به در مى‏شد و ممكن بود مورد هتك حرمت واقع شود .

مرد فقیر به این ترتیب عمل كرد . این جمله‏هاى عاطفى در روان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى كاست و دستور داد جایزه‏اى به وى بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن على علیهماالسلام آن را به من آموخته است . خلیفه گفت: راست مى‏گویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.

پى‏نوشت‏ها:

 

 

۱-محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربى)، ج‏۴۴، ص‏۱۳۴ و ۱۴۴ .

۲-همان، ج‏۴۳، ص‏۲۸۲ .

۳-هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ( قم، منشورات الشریف الرضى) ج‏۱، ص‏۴۶۲ .

۴-همان، ص‏۲۵۷ .

۵-بحار الانوار، ( پیشین)، ج‏۴۴، ص‏۱۳۴ .

۶-سیوطى، تاریخ الخلفا، ( بغداد، مكتبة المثنى، ۱۳۸۳ ه . ق) ص‏۱۸۹٫

۷-نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه ۱۹۳، ص‏۴۰۲ .

۸-محمد بن اسماعیل بخارى، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربى) ج‏۳، ص‏۳۱ .

۹-بحار الانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۲۶۴ .

۱۰-ر . ك: بحارالانوار، ج‏۴۳، ص‏۲۶۲ .

۱۱-ص/۳۰ و ۴۴ .

۱۲-كهف/۶۹ .

۱۳-ذاریات/۵۶ .

۱۴-بحار الانوار، (پیشین)، ج‏۴۴، ص‏۱۳۹ .

۱۵-همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹ .

۱۶-همان .

۱۷-همان، ج‏۴۳، ص‏۳۳۱، روایت ۱ .

۱۸-همان، ج‏۴۳، ص‏۳۳۹ .

۱۹-همان، ص‏۳۳۱ .

۲۰-همان، ج‏۴۳، ص‏۳۳۲ .

۲۱-بقره/۳۱- ۳۲ .

۲۲-كهف/۶۵ .

۲۳-بحار الانوار، (پیشین)، ج‏۴۳، ص‏۳۳۲- ۳۳۳، روایت ۴ .

۲۴-همان، ج‏۴۳، ص‏۳۲۶، حدیث ۶، و ر . ك: مناقب ابن شهرآشوب، ج‏۴، ص‏۶ .

۲۵-همان، ج‏۴۳، ص‏۳۲۹، حدیث ۹٫

۲۶-نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲٫

۲۷-هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، قم منشورات الشریف الرضى، ج‏۲، ص‏۱۶/ حقایق پنهان، ص‏۱۱۷ .

۲۸-همان .

۲۹-اخبار اصفهان، ج‏۱، ص‏۴۳- ۴۷ / حقایق پنهان، ص‏۱۱۷٫

۳۰-ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ( قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج‏۴، ص‏۲۱٫

۳۱-ابن واضح، تاریخ یعقوبى، (نجف، منشورات المكتبة الحیدریه، ۱۳۸۴ ه . ق)، ج‏۲، ص‏۱۷۰٫

۳۲-ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج‏۳، ص‏۲۳۱٫

۳۳-نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مكتبة بصیرتى، ۱۳۸۲ ه . ق)، ص‏۱۱۳٫

۳۴-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الكتب العربیة، ۱۹۶۱ م)، ج‏۱۱، ص‏۲۵٫

۳۵-بحار الانوار، (پیشین)، ج‏۴۳، ص‏۳۴۴، ذیل روایت ۱۶٫

۳۶-همان، ص‏۳۳۹، ذیل روایت ۱۳/ تاریخ یعقوبى (پیشین)، ج‏۲، ص‏۲۱۵٫

۳۷-وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۴۷ .

۳۸-بحارالانوار، (پیشین)، ج‏۴۳، ص‏۳۳۳- ۳۳۲، حدیث ۴ .

۳۹-همان، ص‏۳۴۴٫

 

سيد جواد حسيني

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *