مسلمانان و بهویژه شیعیان و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) در سراسر جهان با برپائی جشن و سرور به شادمانی میپردازند و با توجه و توسل به مقامات و معنویات آن بزرگواران، ارادت و عشق خود را به الگوهای فضیلت و کرامت و خاندان و ذوی القربای پیامبر خاتم(ص) نشان میدهند.
ضمن ضرورت این ابراز شادی و نشاط، پرداختن به ابعاد معرفتی این الگوهای الهی ضرورت دارد که در این مختصر به یکی از این ابعاد در زندگانی امام رضا(ع) که به بهرهبرداری آنحضرت از شرایط ولایتعهدی تحمیلی مربوط میشود، میپردازیم.
پرداختن به این موضوع در شرایط فعلی که بهرهبرداری از دوره پس از توافق مطرح است، میتواند روشنگر این حقیقت باشد که علیرغم ناپسندی اصل توافق، میتوان و باید برای بهرهبرداری از آن موقعیت برنامه داشت و به بیان دیگر، پیروزی مهم، نتایجی است که میتواند در صورت بهرهبرداری جهادی و آگاهانه از شرایط پیش رو بهدست آید. انشاءالله.
برای درک صحیح میزان اهمیت شگردهای امام رضا(ع) که به تمام معنا مجموعهای از تهدیدهای شکننده را به فرصتهایی طلایی تبدیل نمود، لازم است ابتدا به اهداف مأمون اشاره نموده و سپس به شگردهای امام دقت کرده و در آخر به دستاوردهای این جهاد فکری و سیاسی بپردازیم:
الف) انگیزههای مأمون از پیشنهاد ولایتعهدی به امام (ع)
قطعاً اقدام مأمون به انتصاب امام رضا (ع) در این مقام، برآمده از دوستی و محبت نسبت به اهل بیت نبود، زیرا دوستی و ارادت مأمون فقط وقتی قابل تأیید و تصدیق بود که او از قدرت کنارهگیری میکرد و آنرا به امام میسپرد.
جنگ پنجساله مأمون با برادرش برای کسب حکومت نیز شاهدی بر شدت دلبستگی او به قدرت است که فرضیه دوستی او با اهل بیت را رد میکند.
اجمالاً میتوان انگیزه مأمون را در پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا (ع) اینگونه برشمرد:
۱٫ خاموش کردن قیامها؛ اولین و مهمترین اهداف، تبدیل صحنه مبارزات حادّ انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بیخطر بود. مأمون میخواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین وسیله کارایی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روزبهروز افزایش یافته بود، به صفر برساند.
۲٫ فریب شیعیان؛مأمون میخواست با طرح ولایتعهدی، شیعیان را گمراه کند و این نکته را مطرح کند که اهل بیت (ع) با پذیرش ولایتعهدی، برخلاف اعتقاداتشان عمل میکنند و لذا از امام (ع) رویگردان شوند.
۳٫ تحکیم قدرت عباسیان؛ نیروهای خلافت عباسی احساس کردند با طرح ولایتعهدی امام رضا (ع) از یک سو قدرت عباسیان مستحکم میشود و از سوئی در بین مردم مطرح میشود، خاندان پیامبر (ص) بهدنبال مادیگرایی و امور دنیوی هستند.
۴٫ مشروعیت بخشیدن به حکومت؛ انگیزه دیگر، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود.
۵٫ کنترل امام؛ اینکه مأمون با اینکار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود، در کنترل دستگاههای خود قرار میداد و بهجز خود آنحضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود درمیآورد.
۶٫ جداکردن امام از مردم؛ اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شِکوهها بود، در محاصره مأموران حکومت قرار میداد و رفتهرفته رنگ مردمی بودن را از او میزدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله میافکند.
۷٫ کسب وجهه برای خود؛ هدف بعدی این بود که با اینکار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب میکرد، طبیعی بود که در دنیای آن روز، همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران میکاهد و بر آبروی دنیاطلبان میافزاید.
۸٫ تبدیل کردن امام به توجیهگر اعمال حکومت؛ در پندار مأمون، امام با اینکار به یک توجیهگر دستگاه خلافت بدل میگشت.
۹٫ دلجویی از ملت؛ ایرانیها نسبت به اهل بیت تعصب داشتند. پس مهمترین هدف مأمون، استیلاء بر سرزمین فارس بود. بههمیندلیل ناچار بود آنها را راضی نگه دارد. پس به نیت دلجویی از آنان، ولایتعهدی را به امام (ع) داد.
۱۰٫ دلجویی از علویان؛ علویان هم که از دیرباز وارد کشورهای اسلامی شده بودند، در سرزمینهای دیگر پراکنده شده و توانسته بودند قلب ملتهای دیگر را بهدست آورند. پس مأمون با ولایتعهدی امام توانست آنها را به سمت خود جلب کند و از جانب قیام احتمالی آنها در امان بماند زیرا پخششدن و زیادشدن آنان حکومت را تهدید میکرد.
۱۱٫ کفاره جرمهای پدرش هارون؛ هارون ظلم و فشار نسبت به علویان بهویژه ائمه اهل بیت (ع) را از حد گذراند. هرچه بیشتر میگذشت، کینه نسبت به او در دل دوستداران اهل بیت بیشتر میشد. پس مأمون با پیشنهاد خویش موقتاً توانست انگیزه انتقام را از بین ببرد و خشم و کینه را خاموش کند.
۱۲٫ تحقیر امامت امام؛ مأمون از فرآیند ولایتعهدی استفاده کرد تا جایگاه و منزلت امام را در کشورهای اسلامی پایین آورد و به امامت ایشان لطمه زند زیرا امام همچون پدرانش به زهد و پارسایی نسبت به دنیا و دوری از کسب جاه و مقام مشهور بود. مأمون خواست با ولایتعهدی به مردم اعلام کند که کنارهگیری امام فقط بهخاطر این است که دنیا از امام رویگردانده است. این مطلب بهصراحت در بیانات امام رضا (ع) در گفتگو با مأمون بیان شده است.
ب) دلیل پذیرش ولایتعهدی
امام(ع) در مقابل مأمون دو موضع میتوانست داشته باشد: یا پذیرفتن و یا کشته شدن. زیرا مأمون ابتدا کوشید که امام امر خلافت را بهعهده بگیرد، اما امام با استدلال قوی آنرا نپذیرفت. وقتی مأمون ناامید شد، به پیشنهاد ولایتعهدی به ایشان متوسل شد. اما امام از نیرنگ و مراد مأمون آگاه بود، لذا موضع او عدم پذیرش ولایتعهدی بود. اینبار مأمون امام را به قتل تهدید کرد. امام (ع) در پرسش دلیل پذیرش ولایتعهدی میفرمایند: «خداوند تنفر مرا نسبت به آن میدانست. پس وقتی بین پذیرش آن و مرگ مختار شدم، قبول ولایتعهدی را بر مرگ ترجیح دادم و آنرا برگزیدم». مأمون هم در گفتگویی طولانی با امام میگوید: «به خدا سوگند که باید ولایتعهدی را بپذیری، وگرنه تو را مجبور میکنم؛ و اگر آنرا نپذیری، گردنت را میزنم.»
در پاسخ اینکه چرا امام شهادت را به قبول ولایتعهدی ترجیح نداده است؟ میتوان گفت:اولاً امر الهی که امام در اوج عبودیت بدان پایبند بود و ثانیاً پذیرش ولایتعهدی برای ایشان آثار سودمندی داشته که نتایج آن به حق و اهل آن، خیر میرساند و راه عذر و بهانه را قطع میکند.
ج) اقدامات امام برای خنثیسازی نقشه مأمون و بهرهبرداری از آن
امام در عین پذیرفتن ولایتعهدی، برای پیشبرد برنامههای مد نظرشان و ناکام گذاشتن مأمون در دستیابی به اهدافش، تدابیری را نیز اتخاذ کردند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱٫ «هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند، آنحضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایتی خود پر کرد، بهطوری که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور میکند.»
۲٫ «هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آنحضرت مطرح شد، حضرت بهشدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون صریحاً آنحضرت را تهدید به قتل نکرد، آنرا نپذیرفتند. این مطلب همهجا پیچید که علی بن موسی الرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود، نپذیرفته است. خود امام در هر فرصتی، اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن میرساند، همواره میگفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول کردم.»
۳٫ «با این همه، علیبن موسی الرضا فقط بدینشرط ولیعهدی را پذیرفت که در هیچیک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد. امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار میبود، چهرهای به خود میگرفت که گویی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است؛ نه امری، نه نهیی، نه تصدی مسؤولیتی، نه قبول شغلی، نه دفاعی از حکومت و طبعاً نه هیچگونه توجیهی برای کارهای آن دستگاه.»
د) دستاوردهای امام از فرصت بهوجودآمده
حضرت رضا (ع) از شرایطی که دست داده بود و طبعاً برایشان آزادی نسبی به همراه داشت، چند زمینه را عرصه فعالیتهای خویش قرار دادند و توانستند با نشان دادن این نرمش، اهداف کلان مد نظر خود را دنبال و آنها را محقق کنند:
۱٫ اقامه دین و احیای سنت؛ امام در این دوره اقدام به انتشار معارف حقیقی الهی نمود و توانست ثابت کند که امر خلافت پس از پیامبر فقط باید در دست اهل بیت باشد. نیز سنتهای محمدی را مثل اقامه نماز روز عید احیاء کرد که شرح آن در کتب تاریخی و احادیث آمده است. موقعیت بهدست آمده فرصتی بود تا امام رضا و خاندان و یارانش به تبیین مَعالم دین، احیای سنت پیامبر و نشر و ترویج منش و روش اهل بیت علیهم السلام در عرصههای سیاسی و اجتماعی بپردازند.
۲٫ بسیج توانمندیها؛ پس از ناکام ماندن قیام علویان و شکست نظامی آنان، شرایط پیشآمده سبب شد تا آنان دیگر مورد پیگرد حاکمیت قرار نگیرند. انقلابیون در این فرصت، به بسیج نیرو و توانمندیها پرداختند تا پس از دورهای آرام گرفتن، خود را برای قیام در زمانی مناسب آماده کنند. در حالی که امام در دربار بودند و میتوانستند با وزیران، سرداران و نزدیکان مأمون دیدار و فعالیت خود را دنبال کنند، هر یک از برادران حضرت در شهرهای خود رهبران جنبش شده بودند و یاران ایشان نیز هرجا که بودند، به فعالیت انقلابی خود میپرداختند.
۳٫ برملا کردن داعیه امامت شیعی؛ «اما بهرهبرداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است. امام با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی میزند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن برملاکردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن، سخنانی را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خِصّیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولیِ آن زمان -که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمیگرفت- آنرا به گوش همه رساند.»
۴٫ اعتراف مأمون به حقانیت امام؛ حکومت امویان و پس از آنان خاندان عباسی، با ابزار ترغیب و تشویق و ترساندن، سعی در پنهان کردن فضایل اهل بیت و کاستن از جایگاه و منزلت آنان داشتند، اما پس از آنکه امام رضا (ع) منصب ولایتعهدی را پذیرفتند، اوضاع دگرگون شد. اکنون مأمون فضایل اهل بیت را برمیشمرد و از مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و از ستمهای حاکمان پیشین بر آن خاندان سخن میگفت.
۵٫ مناظرههای آزادانه امام با پیروان سایر ادیان؛ مأمون برای تضعیف جایگاه علمی امام رضا (ع)، از دانشمندان سایر ادیان دعوت میکرد تا به مناظره با امام بپردازند. او به فضل بن سهل دستور داده بود تا به این منظور، اصحاب آرا و اندیشههای گوناگون را گرد آورد. حضرت رضا (ع) از این فرصت هم استفاده میکردند و بر اساس کتابهای معتبر خودِ آن صاحبان آرا و اندیشهها، به محاجّه و بحث با آنان میپرداختند و دلایلشان را مردود و باطل میکردند، نهایتاً همگی تسلیم گفتار و منطق امام میشدند و به درستیِ اندیشه و افکار آنحضرت اعتراف میکردند.
۶٫ آزاد شدن علویها از فشارهای سخت؛ بسیاری از آنها با هلاکت و یا با آوارگی به نابودی کشیده شدند اما قبول ولایتعهدی توسط امام باعث شد که آزار متوقف شود. پس به شیعیان و دوستداران اهل بیت فرصتی داده شد.
تسنیم