شيعه بر تنصيصى بودن مقام خلافت اعتقاد راسخ دارد و بر اين باور است كه امامت پس از پيامبر گرامى، از جهاتى بسان نبوت است؛ همانگونه كه پيامبر را بايد خدا معرفى فرمايد، وصى وى نيز بايد از جانب او- جلّ و علا- تعيين گردد.
تاريخ زندگانى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اين اصل گواهى مىدهد؛ زيرا ايشان در موارد متعددى على عليه السلام را به عنوان خليفه خويش، تعيين نمودهاند كه اكنون ما تنها سه مورد از آن را مىآوريم:
۱- در آغاز بعثت؛ آنگاه كه پيامبر از طرف خدا مأموريت يافت تا خويشانش را به مقتضاى آيه
«وَ أنْذرْ عَشِيْرَتَكَ الْاقْرَبِيْنَ»[۱]
به آيين توحيد دعوت كند، خطاب به آن جمع فرمود: «هركس مرا در اين راه يارى كند، او وصى و وزير و جانشين من خواهد بود.» تعبير آن حضرت چنين بود:
«فَأيّكم يوازرنى فى هذالأمر على ان يكون اخى و وزيرى و خليفتى و وصيّي فيكم».
– كداميك از شما در اين امر مرا يارى مىنمايد تا برادر و وزير و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟
تنها كسى كه به اين نداى ملكوتى پاسخ مثبت داد، على عليه السلام فرزند ابوطالب بود. در اين هنگام، رسول خدا رو به خويشاوندان خود كرده، فرمود:
«إنّ هذا أخي و وصيّى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و أطيعوه».[۲]
– اين (على)، برادر، وصى و جانشين من است در ميان شما، به سخنان وى گوش فرا دهيد و از او پيروى نماييد.
۲- در غزوه تبوك؛ پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
«أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاأنه لانبيَّ بعدي».[۳]
– آيا خشنود نمىشوى كه تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى، جز اين كه پس از من پيامبرى نيست.
يعنى همانگونه كه هارون وصى و جانشين بلافصل حضرت موسى بود، تو نيز خليفه و جانشين من هستى.
۳- در سال دهم هجرت؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله به هنگام بازگشت از حجةالوداع، در سرزمينى به نام «غدير خم» على عليه السلام را در ميان جمعيّتى انبوه به عنوان ولى مسلمانان و مؤمنان معرفى كرد و فرمود:
«مَنْ كنت مؤلاه فهذا عليّ مولاه».
– هركس را تاكنون من سرپرست و صاحب اختيار بودم، از اين پس، اين على مولى و سرپرست او است».
نكته مهم و قابل توجه اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز سخن فرمود:
«أَلستُ أولى لكم من أنفسكم؟»
«آيا من بر شما، بيش از خود شما برتر نيستم؟» و مسلمانان همگى به تصديق او برخاستند، بنابراين بايد گفت كه مراد آن حضرت از واژه «مولى» در اين حديث، همان مقام اولويت بر مؤمنان و سرپرستى و صاحب اختيارى تام بر آنان است و مىتوان نتيجه گرفت كه حضرت، همان مقامِ اولويتى كه خود داشت، براى على عليه السلام نيز ثابت فرمود. و در همان روز بود كه حسّان بن ثابت جريان تاريخى «غدير» را به نظم درآورد و اشعارى سرود كه در ذيل مىآوريم:
يناديهم يوم الغدير نبيّهم |
بخمّ واسمع بالرّسول مناديا |
|
فقال فمن مولاكم و نبيّكم؟ |
فقالوا و لم يبدوا أهناك التّعاميا |
|
إلهكَ مولانا و أنت نبيّنا |
و لم تلق منّا فى الولاية عاصيا |
|
فقال له: قم يا علىّ فإنّنى |
رضيتك من بعدى إماماً و هاديا |
|
فمن كنت مولاه فهذا وليّه |
فكُونوا له اتباع صدق مواليا |
|
هناك دعا: اللّهم وال وليّه |
و كن للذى عادى عليّاً معاديا[۴] |
|
حديث غدير، از احاديث متواتر اسلامى است كه علاوه بر علماى شيعه، حدود سيصد و شصت دانشمند سنى نيز آن را نقل كردهاند[۵] كه اسناد آنها به يكصد و ده تن صحابى مىرسد و بيست و شش تن از علماى بزرگ اسلام درباره اسناد و طريق اين حديث، كتاب مستقل نوشته اند.
ابوجعفر طبرى، تاريخ نويس معروف مسلمان، اسناد و طريق اين حديث را در دو جلد بزرگ جمعآورى نموده است. براى اطلاع بيشتر به كتاب «الغدير» مراجعه شود.
پینوشت ها :
[۱] ( ۱)- شعرا: ۲۱۴
[۲] ( ۱)- تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۶۲- ۶۳٫ و تاريخ كامل، ج ۲، ص ۴۰- ۴۱٫ و مسند احمد، ج ۱، ص ۱۱۱ و شرح نهجالبلاغه( ابن ابى الحديد)، ج ۱۳، ص ۲۱۲- ۲۱۰٫
[۳] ( ۲)- سيره ابن هشام، ج ۲، ص ۵۲۰٫ و« الصواعق المحرقه»( ابن حجر)، طبع دوّم در مصر، باب ۹، فصل ۲، ص ۱۲۱٫
[۴] ( ۱)- المناقب( خوارزمى مالكى)، ص ۸۰ و تذكرة خواص الأمّه( سبط ابن جوزى حنفى) ص ۲۰ و كفاية الطالب، ص ۱۷٫( نگارش گنجى شافعى) و …
[۵] ( ۲)- به عنوان نمونه به كتاب« الصواعق المحرقه»( ابن حجر)، طبع دوم- مصر، باب ۹، فصل ۲، صفحه ۱۲۲ مراجعه فرماييد.
modafein.ir